اختلال وسواسی-جبری که به آن اختلال وسواس فکری-عملی هم گفته میشود یکی از ناتوانکنندهترین اختلالات است. برخلاف اختلالات اضطرابی که در آن معمولاً یک شیء و یک موقعیت بیرونی یا خاطره این شیء یا موقعیت بیرونی، خطرناک ادراک میشود در اختلال وسواسی-جبری یک فکر، تصویر یا تکانه رویداد خطرناکی به حساب میآیند. در این حالت، فرد احساس میکند که مجبور است از این فکر، تصویر یا تکانه دوری کند؛ مانند کسی که مارهراسی دارد و از مار اجتناب میکند. برای اینکه بدانید تلاش برای دوری کردن از یک فکر چقدر میتواند بیثمر باشد سعی کنید به فیلهای صورتی فکر نکنید! اگر تلاش کنید که روی فکر نکردن به فیلهای صورتی تمرکز کنید خواهید دید که سرکوب یک فکر یا تصویر چقدر سخت است. افرادی که اختلال وسواسی-جبری را تجربه میکنند هر روز و گاهاً یک عمر درگیر این نبرد هستند و معمولاً سرنوشت این نبرد خستهکننده چیزی جز شکست نیست.
در ابتدا تصور میشد که اختلال وسواسی-جبری یک اختلال نادر است، اما پژوهشهای همهگیرشناسی اخیر نرخ شیوع سالانه این اختلال را بین 1.1 تا 1.8 درصد گزارش کردهاند. سن شروع اختلال وسواسی-جبری بین آغاز نوجوانی و اوایل جوانی است. با این حال گاهی شاهد شروع اختلال در دوره کودکی و یا بعد از 35 سالگی هستیم. بروز این اختلال معمولاً به طور تدریجی رخ میدهد، اما گاهی در برخی از افراد بروز حاد اختلال وسواسی-جبری را شاهد هستیم.
همانطور که در ابتدا گفتهشد، وسواسها میتوانند به سه شکل به ذهن خطور کنند. ممکن است فرد وسواسها را به شکل افکار تجربه کند. در این حالت فکری مانند «نکند دستهایم آلوده باشند؟» از ذهن او عبور میکند. گاهی ممکن است وسواسها به شکل یک تصویر ذهنی تجربه شوند؛ مانند تصویری از یک صحنه خشونتآمیز. در حالت دیگر، فرد ممکن است میلی شدید برای انجام کاری داشتهباشد؛ مثلاً دلش بخواهد به صورت رئیسش مشت بزند.
تمام این وسواسها ناگهان به ذهن فرد خطور میکنند، ناخواسته و نامناسب هستند و فرد را به شدت آشفته میکنند. وقتی یک وسواس در ذهن فرد رسوخ میکند، توجه او را به خود جلب میکند و حالا دیگر فرد حتی اگر بخواهد هم نمیتواند حواس خود را به چیز دیگری معطوف کند. در صورتی که فرد وسواسی بتواند خود را با چیز دیگری درگیر کند، این آرامش موقتی است زیرا به زودی باز هم سروکله وسواسها پیدا خواهدشد.
وسواسها موضوعات متنوعی را شامل میشوند. در این قسمت میخواهیم درباره وسواسهای خشونتآمیز، جنسی یا مذهبی صحبت کنیم. وقتی فردی وسواسی با محتوای خشونتآمیز دارد ممکن است تصویری از صدمه زدن به عزیزانش از ذهنش عبور کند؛ در این حالت ممکن است تصویری از لحظه پرت کردن نوزادش از پنجره خانه را در ذهنش ببیند. در حالتی دیگر ممکن است فرد دلش بخواهد که به افراد محبوبش آسیب بزند؛ مثلاً میل شدیدی به هل دادن دوستش از روی پل داشتهباشد. گاهی حتی این وسواسها به صورت تردید و شک درباره صدمه زدن به کسی ظاهر میشوند. در این حالت فرد از خودش میپرسد که آیا ممکن است در حین رانندگی به کسی آسیب زدهباشم؟
وسواسهای جنسی شکل دیگری از وسواسها هستند. در این حالت فکر یا تصویری از انجام عمل جنسی نفرتآور و شرمآور از ذهن فرد عبور میکند. این تصویر میتواند لمس جنسی یک نوزاد یا هر رفتار جنسی نفرتآور باشد. گاهی پیش میآید که فرد در خود میل شدیدی برای انجام یک عمل جنسی شرمآور و خلاف عرف احساس میکند؛ مثلاً میل شدیدی دارد که خانمها را در تاکسی یا خیابان لمس کند یا اینکه حرف جنسی ناپسندی را بر زبان آورد. در حالت دیگر ممکن است فرد بعد از اینکه بچهای را بغل کرد به این شک کند که نکند در آن لحظه از نظر جنسی تحریک شدهبودم؟
وسواسهای مذهبی شکل دیگری از محتواهای وسواسی هستند که میتوانند برای افراد آشفتگی زیادی به همراه داشتهباشند. منظورمان از وسواسهای مذهبی، فکر توهین به مقدسات یا ناراحت کردن خدا یا تصور آن است. فردی که با این وسواسها درگیر است ممکن است تصویری از خودش در حال انجام یک عمل کفرآمیز داشتهباشد و یا فکر اینکه «خدا از من ناراحت است و من به جهنم خواهمرفت» مدام به ذهنش خطور کند. گاهی اوقات افراد میل شدیدی برای فحاشی به خدا یا امامان و پیامبران در خود احساس میکنند. این حالت ممکن است در حین انجام یک مراسم دینی دستهجمعی مثل نماز جماعت رخ دهد و فرد را به شدت مضطرب کند. مانند وسواسهای خشونتآمیز و جنسی، در وسواسهای مذهبی نیز ممکن است فرد دچار تردید شود و از خودش بپرسد که «نکند عزیزانم به خاطر کارهایی که کردهام مورد عذاب الهی واقع شوند؟» یا «آیا نمازم را با خلوص نیت خواندهام؟»
ما درباره وسواسهای خشونتآمیز، جنسی و مذهبی صحبت کردیم. شکلهای دیگری از افکار وسواسی نیز وجود دارند که در این قسمت به آنها میپردازیم. یکی از شکلهای متداول وسواس، درگیر شدن بیشاز حد و بیمارگون با نظم و تقارن است. ممکن است به خاطر بیاورید که در دوران کودکی هنگام راه رفتن در پیادهرو سعی میکردید که پاهای خود را روی درزهای کاشیها نگذارید. اکنون نیز میتوانید چند دقیقه به عنوان سرگرمی و تفریح آن کار را انجام دهید اما تصور کنید که فکر میکنید که نباید از روی درزهای کاشیهای پیادهرو عبور کنید چون اگر چنین کاری را انجام دهید یک اتفاق ناخوشایند و بد رخ خواهدداد. در این حالت چه احساسی خواهید داشت؟
شکل متداول دیگر که احتمالاً با آن به خوبی آشنا هستید وسواسهای مرتبط با نظافت و نجاست است. در این روزها که مردم در سرتاسر کره زمین درگیر ویروس کرونا هستند و پزشکان تأکید زیادی بر شستشوی منظم دستها دارند شاید به وفور از دوستانتان شنیدهباشید که میگویند «از بس دستهایم را شستم وسواس گرفتم». در اینجا باید فرق شستشوی بیمارگون و سالم را از نظر بگذرانیم. فردی که درگیر وسواسهای مرتبط با آلودگی است احتملاً به سادگی و با شستشوی بیست ثانیهای دستهایش احساس تمیزی و پاکی نخواهدکرد. او بعد از پایان بیست ثانیه با خود خواهدگفت «نکند دستهایم را به خوبی و کامل نشستهباشم؟» یا «حتما ویروسی گوشه ناخنهایم وجود دارد که نتوانستم آن را بشویم». این فرد حتی بعد از شستشوی دستها به مدت چندین دقیقه نیز در ذهنش هنوز با این فکر درگیر خواهد بود که «یعنی همه جای دستهایم را با دقت شستهام؟» در ادامه بیشتر درباره تفاوت فکرهای وسواسی و افکار معمولی صحبت خواهیم کرد.
در شکل دیگری از وسواس، فرد قادر نیست از شر چیزهای دورریختنی خلاص شود. این دسته از وسواسها در طبقه احتکار قرار میگیرند. این افراد نمیتوانند از اشیاء دل بکنند و آنها را انبار میکنند. در نوع شدید آن فرد محل زندگیاش را از انبوه وسائل دورانداختنی پر میکند و این وضعیت به قدری بغرنج است که گاهی حتی به سختی میتوان در آن خانه تردد کرد. گاهی حتی وقتی اطرافیان شخص تلاش میکنند که این وسایل را از محل زندگیاش دور کنند با مقاومت شدید فرد وسواسی روبرو میشوند.
ممکن است در هنگام مطالعه نمونهای از این افکار وسواسی با خود گفتهباشید: «دیروز فکری شبیه به این فکر از ذهنم عبور کرد، نکند من هم وسواس دارم؟» باید اشاره کنیم که محتوای فکرهای یک فرد وسواسی با محتوای فکرهایی که از ذهن افراد غیروسواسی عبور میکند فرقی ندارد. یعنی بسیاری از افراد غیروسواسی هم فکرهایی مانند «نکند وسط کلاس درس فریاد بزنم» یا فکرهایی شبیه به آن را تجربه میکنند. اگر فرد چنین بیندیشد که این فکر نوعی هشدار است و بدان معنا است که او قرار است وسط کلاس درس فریاد بکشد آشفتگی و تنش زیادی را تجربه خواهدکرد. این فرد به دنبال راهی خواهدبود که جلوی این اتفاق بد را بگیرد. برای مثال او با خودش فکر میکند که اگر ده دقیقه یکبار، از کلاس خارج شود و به محوطه دانشگاه برود و بعد به کلاس بازگردد دیگر سر کلاس فریاد نخواهدکشید. بنابراین افراد وسواسی این افکار را به عنوان یک هشدار و تهدید قلمداد میکنند و به دنبال یک واکنش فوری هستند. آنها دیگر نخواهندتوانست به سادگی از شر این فکرها رها شوند.
حال که انواع وسواسها را مرور کردیم ممکن است بپرسید «از کجا بدانم افکار من وسواسی هستند یا نه؟» پیشتر نیز اشاره کردیم که افکار وسواسی فقط افراد مبتلا به اختلال وسواسی-جبری را درگیر نمیکنند. شواهد نشان میدهند که افکار وسواسی در جمعیت عادی نیز به عنوان پدیدهای شایع مطرح هستند. مثلاً بررسیهایی که در آمریکا، انگلیس، کره و کانادا انجام شده نشان میدهد که 80 تا 90 درصد از مردم افکار ناخواستة مزاحمی را تجربه میکنند که محتوا و موضوع این افکار دقیقاً مشابه افکار وسواسی در افراد دارای اختلال وسواسی-جبری است. یک انسان سالم و طبیعی در طول 16 ساعت حدود 4000 فکر مختلف به ذهنش خطور میکند که تقریباً 13 درصد آنها بدون قصد قبلی و به طور ناخواسته به ذهن وارد میشوند. بسیاری از این افکار محتوایی دارند که اخلاقی نیستند و حتی منزجرکننده هم هستند. بنابراین یک فرد غیر وسواسی حدوداً 520 فکر مزاحم و غیرارادی را در طول روز تجربه میکند.
حالا ببینیم مرز بین وسواسهای طبیعی و وسواسهای مشکلآفرین در کجاست؟ یا به عبارت دیگر، اگر محتوای وسواسهای طبیعی و مشکلآفرین یکی است وسواسهای مشکلآفرین چه ویژگیهایی دارند که آنها را متمایز میکند؟ در ادامه 5 ویژگی اصلی وسواسهای مشکلآفرین را مرور میکنیم:
- مزاحمت: به نظر میرسد که این افکار، تصاویر یا تکانههای وسواسی (میل شدید برای انجام کاری) به صورت ناگهانی و برخلاف میل فرد به ذهن او خطور کردهاند و او اصلاً قصدی برای این کار نداشتهاست.
- ناخواستگی: فرد خواهان تجربه این افکار نبوده و افکار مذکور برایش آشفتگی زیادی به همراه دارند.
- مقاومت: فرد دربرابر این وسواسها مقاومت میکند و میخواهد که هر طور شده آنها را فروبنشاند یا حذف کند. ممکن است این فرد بخواهد با اجتناب از موقعیتهایی که چنین فکرهایی را برمیانگیزند آشفتگیاش را کمتر کند. گاهی نیز به دنبال یک سری آیینمندیها است تا اثرات آن فکر را خنثی کند.
- کنترلناپذیری: همانطور که پیشتر هم گفتهشد، افرادی که با افکار وسواسیِ مشکلآفرین درگیر هستند اغلب احساس میکنند که کنترلی بر وسواسهای خود ندارند و گاهی حتی فکر میکنند که به طور کلی کنترل ذهنشان را از دست دادهاند.
- نامتعارفبودن: محتوای این وسواسها اغلب بر خلاف ارزشها، معیارهای اخلاقی یا شخصیت واقعی فرد هستند. فرد احساس میکند که این افکار با خودِ واقعیاش فرق دارند و با شخصیت و رفتار واقعی او همخوانی ندارند.
وقتی وسواسها به ذهن افراد خطور میکنند معمولاً برای فرد احساس آشفتگی، اضطراب و تنفر به همراه میآورند و فرد میکوشد که از این احساسهای ناخوشایند دوری کند. افراد به دنبال این هستند تا به هر نحوی که شده از شر این فکرهای ناخوشایند که مثل مهمان ناخوانده هستند خلاص شوند. آنها ممکن است رفتار خاصی انجام دهند تا کمی احساس آرامش کنند. اگر این رفتارها همیشه و همه جا به یک سبک و سیاق تکرار شوند به آنها «اجبار» گفته میشود. اجبارها اعمالی هستند که فرد احساس میکند باید آن را انجام دهد و این بدان معنا است که فرد به دلخواه خود این کار را انجام نمیدهد بلکه او خود را مجبور به انجام این عمل میداند. گاهی اوقات فرد میخواهد با انجام این کار مهر باطلی بر وسواسهای خود بزند و به نحوی آنها را خنثی کند. شکلهای مختلفی از اجبارها و خنثیسازیها وجود دارد که در ادامه آنها را بیان میکنیم.
فردی که با اندیشیدن به افکار مثبت و خوب، مهر باطلی بر افکار بد میزند به نحوی سعی در خنثیسازی وسواسها دارد. فردی را تصور کنید که یک فکر، تمایل یا تصویر پرخاشگرانه نسبت به فرد محبوبش به ذهنش خطور میکند. او در واکنش میکوشد که تصویر فرد محبوبش را در وضعیتی شاد و ایمن در ذهنش مجسم کند تا آن فکر پرخاشگرانه را خنثی کند. فرد دیگری برای جلوگیری از آسیب احتمالی ناشی از فکرهایش به شستن مکرر دستها یا تکرار یک عبارت مذهبی اقدام میکند.
وارسی کردن یکی دیگر از شکلهای مختلف اعمال جبری است. فردی که فکری خشونتبار نسبت به یکی از عزیزانش را از ذهن گذرانده مرتباً به دنبال این است که مطمئن شود او در سلامت کامل به سر میبرد. فرد دیگری که فکر «نکند وقتی آن بچه را در آغوش گرفتم تحریک شدم» را از ذهن گذارنده مدام بدن خود را وارسی میکند تا مطمئن شود که تحریک نشدهبود. همچنین فردی که تصویر بیرون انداختن نوزادش از پنجره خانه را از ذهن گذارنده مدام به پنجرهها سر میزند تا مطمئن باشد که همگی بسته هستند.
گاهی اوقات علاوه بر وارسیهایی که فرد انجام میدهد، به سراغ دیگران نیز میرود و دنبال این است که از گفتههای آنها اطمینان کسب کند؛ مانند مادری که دائم از بچههایش میپرسد که آیا حالشان خوب است؛ یا فردی که از دوستانش درباره عدم انحراف جنسی خودش طلب اطمیان میکند. فردی که نسبت به همجنسگرا بودنش نگران است ممکن است در اینترنت به دنبال تصاویر تحریککننده همجنس و غیرهمجنس باشد و بکوشد که میزان تحریکشدگی خود با مشاهده این تصاویر را مقایسه کند.
در اغلب موارد هدف فرد از اطمینانطلبی این است که مطمئن شود فکر وسواسیاش به طور 100 درصدی درست است. برای مثال فردی که فکری وسواسی با محتوای بچهباز بودن دارد میخواهد مطمئن شود که فکرش درست است. در این صورت به یک احساس آرامش دست مییابد و حالا میداند که باید چه اقدامی انجام دهد. در این مثال خاص فرد به این فکر میکند که سرپرستی فرزندانش را به افراد دیگری واگذار خواهدکرد تا از احساس گناه در امان باشد.